دخترطلائی

حرفهای خودمونی

دخترطلائی

حرفهای خودمونی

سلام................

امیدوارم حالتون خوب باشه ........

شرمنده که اینقدر دیراپ کردم................

یه چند روزی کار دارم نمی تونم بیام ......

فعلا بای

باد ما را خواهد برد

 

باد ما را خواهد برد

 

در شب کوچک من افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهره ویرانیست

 

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی ؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

من به نومیدی خود نعتادم

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

 

در شب اکنون چیزی می گذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن

 

ابر ها همچون انبوه عزا داران

لحظه باریدن را گوئی منتظرند

 

لحظه ای و پس از ان هیچ

پشت این پنجره شب دارد می لرزد

و زمین دارد

باز می ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نا معلوم

نگران من و توست

 

 

ای سراپایت سبز

دستهایت را چون خاطره ای سوزان . در دستان

                                                   عاشق من بگذار

ولبانت را چون حسی گرو از هستی

به نوازشها ی لبهای عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد

باد ما را با خود خواهد برد

 

 

سلام .....

بازم یه شعر از فروغ......................

امیدوارم خوشتون بیاد.....راستی نظر بدید به غیر از شعر چی دوست دارید؟

روی خاک

روی خاک

 

هرگز ارزو نکردم

یک ستاره در سراب اسمان  شوم

یا چو روح برگزیدگان

همنشین خامش فرشتگان شوم

هرگز از زمین جدا نبودم

 

روی خاک ایستاده ام

با تنم که مثل ساقه گیاه

باد و افتاب و اب را

می مکد که زندگی کند

 

بارور ز میل

بارور ز درد

روی خاک ایستاده ام

تا ستاره ها ستایشم کنند

تا نسیمها نوازشم کنند

 

از دریچه ام نگاه میکنم

جز طنین یک ترانه نیستم

جاودانه نیستم

 

جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم

در فغان لذتی که پاکتر

از سکوت ساده غمیست

اشیانه جستجو نمی کنم

در تنی که شبنمیست

روی زنبق تنم

 

بر جدار کلبه ام که زندگیست

با خط سیاه عشق

یادگارها کشیده اند

مردمان هرگز :

قلب تیر خورده

شمع واژگون

نقطه های ساکت پریده رنگ

بر حروف در هم جنون

 

هر لبی که بر لبم رسید

یک ستاره نطفه بست

در شبم که مینشست

روی رود یادگارها

 پس چرا ستاره ارزو کنم ؟

 

 

این ترانه منست

-دلپذیر دلنشین

پیش از این نبوده بیش از این

میان تاریکی

میان تاریکی

 

میان تاریکی

 ترا صدا کردم

سکوت بودو نسیم

که پرده را می برد

در اسمان ملول

ستاره ای می سوخت

ستاره ای می رفت

ستاره ای می مرد

ترا صدا کردم

ترا صدا کردم

تمامی هستی من

 چو یک پیاله شیر

میان دستم بود

نگاه ابی ماه

به شیشه ها می خورد

ترانه ای غمناک

چو دود بر می خواست

ز شهر زنجره ها

چون دود می لغززید

به روی پنجره ها

 

تمام شب انجا

میان سینه من

کسی ز نو میدی

نفس نفس میزد

کسی به پا می خاست

کسی ترا می خواست

دو دست سرد او را

دوباره پس میزد

 

تمام شب انجا

ز شاخه های سیاه

غمی فرو می ریخت

کسی ز خود می ماند

کسی ترا می خواند

هوا چو اواری

به روی او می ریخت

 

درخت کوچک من

به باد عاشق بود

به باد بی سامان

کجاست خانه باد؟

کجاست خانه باد؟

 

 

نمیدونم چرا اینقدر دلم گرفته...............

 

 

 

 Click this picture for (zoom in/zoom out)

برای خواهر جونی

سلام ...............

چه هوای سردی..................

چه روزای سردی...................

چه ...............

دلم گرفته.....

دلم واسه خواهر کوچولوم تنگ شده ...خواهر جون کجائی..؟...

اخه خواهر کوچولو درس داره ...............وای امتحان داره......

خدایا کاش بیست بشه............

خواهر جونی خوب درستو بخون.....مواظب باش سرما نخوریا....

 

                                I love you

شکست نیاز

شکست نیاز

 

اتشی بود و فسرد

رشته ای بود و گسست

دل چو از بند تو رست

جام جادوئی اندوه شکست

 

امدم تا به تو اویزم

لیک دیدم که تو ان شاخه بی برگی

لیک دیدم که تو بر چهره امیدم

خنده مرگی

 

وه چه شیرینست

بر سر گور تو ای عشق نیاز الود

پای کوبیدن

 

وه چه شیرینست

از تو ای بوسه سوزنده مرگ اور

چشم پوشیدن

 

وه چه شیرینست

از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن

در بر روی غم دل بستن

که بهشت اینجاست

بخدا سایه ابرو لب کشت اینجا ست

تو همان به که نیندیشی

بمن و درد روانسوزم

که من از درد نیاسایم

که من از شعله نیفروزم

صدای پای تاریکی

صدای پای تاریکی سکوت شب را پر کرده است

صدای نمناک زنی می اید

به خیالم در سینه ای ، بغضی ترک برداشته است

هر چه بیشتر گوش می کنم کمتر میشنوم

پنداری این صدای لبریز تنهائی ، از من خیلی دور است

اما نه ..........

                   شاید خیلی نزدیک

شاید صدای سایه  احساسم باشد

به خیالم باز هم کسی با ریگی ،

                                       پیکر احساسم را نشانه گرفته است

گامهای قلبم چه رعب انگیزند

                                    ....می دود ؛ می دود ؛ می دود

دست بر صورت می کشم

اشکهایم جویباریست

من چگونه اینچنین شکستم و خود ندانستم.......؟

سلام .................وای نمیدونید این چند روزه به من چی گذشت..جوجه کوچو لو مریض شده بود تب کرده بود اونم چه نبی....تا صب با لا سررش بیدار بودم و گر یه می کردم .

بیچاره (براد) مونده بود چی بگه اونم تا صب بیدار بود....الانم جوجه کوچولو داره یه سره  غر میزنه....