می روید در جنگل . خاموشی رویا بود
شبنم ها بر جا بود
در ها باز . چشم تماشا باز . چشم تماشا تر . و خدا در هر
.....ایا بود ؟
خورشیدی در هر مشت . بام نگه بالا بود .
می بویید . گل وا بود ؟ بوئئدن بی ما بود . زیبا بود
تنهایی تنها بود
نا پیدا پیدا بود
او انجا. انجا بود
سلام
عالی بود چرا آپ کردی خبر ندادی
منم تازه آپ کردم
یه سری بزن
یا حق
سلام خیلی زیبا بود خودت گفته بودیش؟؟ به منم س بزن اپ کردم
سلام سمیرا جونم خیلی زیبا بود عزیزم
منم اپ کردم بیا
سلام من اپ کردم منتظرتم
سلام گلم بلاگ قدیمیمو اپ کردم بیا منتظرتم
سلام.
متنای قشنگی ین.
به روز شدی خبرم کن.
تونستی به من هم سر بزن
سلام با یک پست متفاوت بروزم بیا منتظرتم
به بهانه 11/6 .. تولد !
... و این سفر دشوار نیست،تا وقت رسیدنام صد بار رسیده ام!..
باید بروم
و از خودم بپرسم
من کجای ِ این بازی را بلد نبودم؟...
عزیزم آپم. خوشحال میشم سر بزنی
سلام.کجائی؟
سلام
سلام سمیرا جونم چرا اپ نمیکنی؟ من منتظرتم اپ کردم بیا
سلام. چرا دیگه به من سر نمیزنی؟ آپم
در بستری که/ حتی جا برای یک نفر هم تنگ است/ هیچ خاطره نیست از آغوشی که/ لذت وصال را به اشتراک میگذارد/ و شیرینی هیچ خاطره ای/ تلخی امروز ها را التیام نمی دهد/ به بهانه نا کامی عشقی که وجود نداشته است/ نتوان گریست...
" تمنای وصالت نیست/عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم/ نیستم در بند درمانت "
ای معنی انتظار یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست
یک لحظه بایست ویک جمله بگو
تکلیف دلی که کرده ای عاشق چیست؟
او در همه جا هست.
شعری دارم در آرشیو وبلاگم. او را در زمین میجویم.
شاد باشید.
سلام
هه حال میکنی همه نظرارو خودم برات گذاشتم :دی
مواظب خودت باش اپ کردم بیا
سمیرا سحر رومی گلم بهترین دوستم برای همیهش از پیشمون رفت رفت پیش خدا خونه ی ابدیش
وای خدایا باورم نمیشه
وبلاگم بعد از یک سال به روز شد برای سحر عزیزم..نمی تونم رفتنت رو باور کنم
سلام
متاسفانه انگار دیر رسیدم و او اینجا نیست
سلام.. خوبی سمیرای عزیز.. خیلی حرفها ناگفته موند.. اما اصلن خوب نیستم.. حوصله داشتی یه سر بزن.
بی سبب نیست که خسته ام... آنقدر خسته که خوشی ها را نیز تاب تحملم نیست... و آنقدر خسته که روزهاست در تلاطم یک فکر ساده دست و پا می زنم... و حتی خسته تر از آنکه باید و نباید های همیشه را بشنوم
سلام عزیزم بروز کردم منتظرتم
سلام.
باور دارید یا نه مهم نیست اما بدجوری دارم از هم میپاشم و فقط خودم را نگه داشتهام که کسی دلش تنگ نشود! گاهی دلم برای خودم میسوزد و میخواهم پناه ببرم به آغوشی که میدانم برای من نیست... آرام به این تصادف مزخرف زندگی بخندم و به بالا و پایینهایش و به خودم که جدیش گرفتم. دلم میخواهد یک روزی بلند شوم و بروم تا بالاترین جایی که دراین زمین هست و از آن جا ببینم که چقدر کوچک بودهام. کوله بارم را بردارم ، دنبال خودم راه برم و هیچ یادم هم نیاید که کسانی منتظرم هستند یا نیستند.دلم برای زندگی کوچکم تنگ بشود و پرواز کنم در هوایی که ازآن بالاترین نقطه دیگر ارزشی برایم ندارد! باور کنین خدا از همان اول هم زمین رو گِرد آفرید. گرد آفرید که دست به دست راحت بگرده! یه روز دست من، یه روز دست دیگری، یه روزم توی هوا!
به روزم و منتظر !
سلام. نمیدونم چی بگم فقط زیاد خوب نیستم. خوشحال میشم سر بزنی و نظرتو بدونم
خیلی وقت است روی متن و حاشیه ی زندگی و بازی هایش به جز تصویر بخار آلود سقوط هیچ چیز دیگه ای نیست . این همه خاموشی و سکوت از نیمه مرده من خبر می دهند. دود سیگار در سینه ام گره میخورد و با هزاران حرف نگفته از بین لبهایم به ذره ذره هوا ملحق میشوند. روزها روی خطوط موازی مرگ و زندگی و تکرار بی اهمیت تنفس، کثیف و گرم میگذرند. پیدایت می کنم از لابه لای این کلمات ، این کتابها، از لابه لای ورق های همنوایی شبانه ارکستر چوبها، سمفونی مردگان، سقوط، بوف کور، بیگانه، تونل، و این همه کتاب که در غیاب تو سرگرمشان شدم. لابلای سیاست این مملکت که معلومه وقتی ماهی تو حوض نباشه، قورباغه سالاره! (به کسی ربط نداشت!) از فاصله های بداخلاقی ها و سیگارهای پشت سر هم و پرسه های بلا تکلیفی. از میان گذشته های مزخرف و آینده ی شاید سگی. به درونم فرار میکنم. وقتی خیابان میجوشد و تو یخ زده ای، همه اینها از تولدت شروع شده و از اولین تکان بی سرانجام صفحات زمستان زده ی تقویم ... خودم را سرگرم کرده ام . فکر میکنم، به همه چیز. فکر میکنم به سالهایی که گذشت. هیچ جوری نمیشود این وهم لعنتی را روی کاغذ سرازیر کرد.
سلام قشنگ بود منم آپم.خوشحال میشم سری بزنی درضمن خواستین تبادل لیتک کنیم