دخترطلائی

حرفهای خودمونی

دخترطلائی

حرفهای خودمونی

خواب

 

خواب

 

شب به روی شیشه های تار

می نشست ارام چون خاکستری تبدار

باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیرو رو می کرد

پیچ نیلوفر چو دودی موج می زد بر سر دیوار

در میان کاجها جادوگر مهتاب

با چراغ بی فرغش می خزید ازام

گوئی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو می کرد

 

 

من خزیدم دز دل بستر

خسته از تشویش و خاموشی

گفتم ای خواب ای سر انگشت کلید باغهای سبز

چشمهایت برکه تاریک ماهی های ارامش

کوله بارت را به روی کودک گریان من بگشا

و ببر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پری های فراموشی

 

نظرات 2 + ارسال نظر
امید دوشنبه 27 آذر 1385 ساعت 12:26 ق.ظ http://khastehazzamaneh.blogfa.com

سلام
خوشحالم که نفر اولم
جالب بود
راستی من آپم منتظر حضورت هستم[گل]

[ بدون نام ] دوشنبه 27 آذر 1385 ساعت 09:32 ب.ظ

سلام سمیرا خانوم
مثله اینکه به اونا که اولین نفر نظر میدن جایزه میدی
زودتر میگوفتی تا منم تو این مسابقه شرکت کم
ایشالا سری بعد من اول میشم
درزم چرا کم پیدایی
یه سرییم به من بزن
خوشحال میشم
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد