میان تاریکی
میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بودو نسیم
که پرده را می برد
در اسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمامی هستی من
چو یک پیاله شیر
میان دستم بود
نگاه ابی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چو دود بر می خواست
ز شهر زنجره ها
چون دود می لغززید
به روی پنجره ها
تمام شب انجا
میان سینه من
کسی ز نو میدی
نفس نفس میزد
کسی به پا می خاست
کسی ترا می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس میزد
تمام شب انجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی ز خود می ماند
کسی ترا می خواند
هوا چو اواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد؟
کجاست خانه باد؟
نمیدونم چرا اینقدر دلم گرفته...............
سلام
نبینم دلت گرفته باشه نازنین ....
نبینم ..
سلام سمیرای عزیز
این شعرها از خودتونه ؟؟؟
میان تاریکی تو را صدا کردم ... دل گرفتگی ... مال دلهای
عاشقه ؟؟؟
آیا تو هم ... ؟؟؟
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول
چرا انقد غمگین و دپرس یه ذره شاد باش و شاد بنویس(البته ببخشید فضولی میکنماااااااا)
سلام عزیز
چرا انقد غمگین
شاد باش
شاد زندگی کن
بای