دخترطلائی

حرفهای خودمونی

دخترطلائی

حرفهای خودمونی

شکست نیاز

شکست نیاز

 

اتشی بود و فسرد

رشته ای بود و گسست

دل چو از بند تو رست

جام جادوئی اندوه شکست

 

امدم تا به تو اویزم

لیک دیدم که تو ان شاخه بی برگی

لیک دیدم که تو بر چهره امیدم

خنده مرگی

 

وه چه شیرینست

بر سر گور تو ای عشق نیاز الود

پای کوبیدن

 

وه چه شیرینست

از تو ای بوسه سوزنده مرگ اور

چشم پوشیدن

 

وه چه شیرینست

از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن

در بر روی غم دل بستن

که بهشت اینجاست

بخدا سایه ابرو لب کشت اینجا ست

تو همان به که نیندیشی

بمن و درد روانسوزم

که من از درد نیاسایم

که من از شعله نیفروزم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد