دخترطلائی

حرفهای خودمونی

دخترطلائی

حرفهای خودمونی

زناشوئی........

 

سلام امروز داشتم  کتاب پیامبر و دیوانه را می خواندم.دیدم قسمتهائیش واقعا جالبه .......

 

انگاه المیترا باز به سخن در امد و گفت در باره زناشکئی چه می گوئی ای استاد ؟...

و او در پاسخ گفت :

شما همراه زاده شده اید و تا ابد همراه خواهید بود.هنگامی که بالهای سفید مرگروزهایتان را پریشان می کنند خمراه خواهید بود.

اری . شما در خاطر خاموش خداوند نیز همراه خواهید بود.

اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید.و بگذارید باد های اسمان درمیان شما به رقص در ایند.

به یکدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید.

بگذارید مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روحهای شما.

جام یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید.

از نان خود به یکدیگر بدهید.اما از یک  گرده نان نخورید.

با هم بخوانیدو برقصیدو شادی کنید واما یکدیگر را تنها بگذارید.

همان گونه که تارهای ساز تنها هستند با بنکه از یک نغمه به ارتعاش در می ایند.

دل خود را به یکدیگر بدهید اما نه برای نگهداری.

زیرا که تنها دست زندگی می تواند دلهایتان را نگه دارد.

در کنار یکدیگر باستید اما نه تنگاتنگ.

زیرا که ستونهای معبد دور از هم ایستاده اندو درخت بلوط و درخت سرو در سایه هم نمی بالند

نظرات 3 + ارسال نظر
شهرام جمعه 17 آذر 1385 ساعت 11:18 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام دوست من..

در انتخاب عکس ها سلیقه خوبی داری ..

بهت تبریک میگم...

شاد باشی همیشه..

صادق شنبه 18 آذر 1385 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.bose.blogsky.com

وبلاگت قشنگ شده..سعی کن عکسها رو کوچکتر و زیر هم بزنید...تا وبلاگتون اینجوری نشه..داداش شما صادق..موفق باشی عزیزم

دوست پاییزی شنبه 18 آذر 1385 ساعت 05:03 ب.ظ http://mehr-64.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر زدی..
موفق باشی دوست من..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد