سلام امروز داشتم کتاب پیامبر و دیوانه را می خواندم.دیدم قسمتهائیش واقعا جالبه .......
انگاه المیترا باز به سخن در امد و گفت در باره زناشکئی چه می گوئی ای استاد ؟...
و او در پاسخ گفت :
شما همراه زاده شده اید و تا ابد همراه خواهید بود.هنگامی که بالهای سفید مرگروزهایتان را پریشان می کنند خمراه خواهید بود.
اری . شما در خاطر خاموش خداوند نیز همراه خواهید بود.
اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید.و بگذارید باد های اسمان درمیان شما به رقص در ایند.
به یکدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید.
بگذارید مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روحهای شما.
جام یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید.
از نان خود به یکدیگر بدهید.اما از یک گرده نان نخورید.
با هم بخوانیدو برقصیدو شادی کنید واما یکدیگر را تنها بگذارید.
همان گونه که تارهای ساز تنها هستند با بنکه از یک نغمه به ارتعاش در می ایند.
دل خود را به یکدیگر بدهید اما نه برای نگهداری.
زیرا که تنها دست زندگی می تواند دلهایتان را نگه دارد.
در کنار یکدیگر باستید اما نه تنگاتنگ.
زیرا که ستونهای معبد دور از هم ایستاده اندو درخت بلوط و درخت سرو در سایه هم نمی بالند
سلام دوست من..
در انتخاب عکس ها سلیقه خوبی داری ..
بهت تبریک میگم...
شاد باشی همیشه..
وبلاگت قشنگ شده..سعی کن عکسها رو کوچکتر و زیر هم بزنید...تا وبلاگتون اینجوری نشه..داداش شما صادق..موفق باشی عزیزم
سلام
ممنون که بهم سر زدی..
موفق باشی دوست من..