تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره ای از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم......
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب الود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
خش خش گام قدمهای تو ارام ارام
میدهد ازارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه خانه ما سیب نداشت. |