روی خاک

روی خاک

 

هرگز ارزو نکردم

یک ستاره در سراب اسمان  شوم

یا چو روح برگزیدگان

همنشین خامش فرشتگان شوم

هرگز از زمین جدا نبودم

 

روی خاک ایستاده ام

با تنم که مثل ساقه گیاه

باد و افتاب و اب را

می مکد که زندگی کند

 

بارور ز میل

بارور ز درد

روی خاک ایستاده ام

تا ستاره ها ستایشم کنند

تا نسیمها نوازشم کنند

 

از دریچه ام نگاه میکنم

جز طنین یک ترانه نیستم

جاودانه نیستم

 

جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم

در فغان لذتی که پاکتر

از سکوت ساده غمیست

اشیانه جستجو نمی کنم

در تنی که شبنمیست

روی زنبق تنم

 

بر جدار کلبه ام که زندگیست

با خط سیاه عشق

یادگارها کشیده اند

مردمان هرگز :

قلب تیر خورده

شمع واژگون

نقطه های ساکت پریده رنگ

بر حروف در هم جنون

 

هر لبی که بر لبم رسید

یک ستاره نطفه بست

در شبم که مینشست

روی رود یادگارها

 پس چرا ستاره ارزو کنم ؟

 

 

این ترانه منست

-دلپذیر دلنشین

پیش از این نبوده بیش از این