عاشقانه

عاشقانه

 

ای شب از رویا ی تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش

هچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم ز الودگیها کرده پاک

 

ای تپشهای تن سوزان من

اتشی در سایه مژگان من

ای ز گندمزارها سرشار تر

ای ززرین شاخه ها پربار تر

ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر جز درد خوشبختیم نیست

ای دل تنگ منو این بار نور؟

هایهوی زندگی در قعر گور؟

 

ای دوچشمانت چمنزاران من

داغ چشمانت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم

هر گسی را تونمی انگاشتم

 

درد تاریکیست درد خواستن

رفتن بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها

 

ای به زیر پوستم پنهان شده

همچون خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته

گونه هایم از هرم خواهش سوخته

اه ای بیگانه با پیراهنم

اشنای سبزه زاران تنم

 

 

.............

ای تشنج های لذت در تنم

ای خطوط پیکرت پیراهنم.........

....................................

.................................

                                             (فروغ فرخزاد)